بچه زرنگ (داستان طنز و جالب)
عاشقانه
داستان عاشقانه - اس ام اس عاشقانه - خاطرات عاشقانه - شعر - كارت پستال و...
درباره وبلاگ


به عاشقانه خوش اومدين... اينجا هر چي كه بخواي هست! ( البته در مورد عشق) >>> مطالب علمي ، اس ام اس ، داستان ، خاطره ، عكس ، كارت پستال ، شعر و ... ما تلاش مي كنيم تا مطالي كه مي نويسيم بهترين باشه... اميدواريم خوشتون بياد... راستي نظر يادتون نره ها!!!!



ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 358
بازدید کل : 14171
تعداد مطالب : 70
تعداد نظرات : 83
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
امیر
ريحانه

آخرین مطالب
Christina
destiny
گروه نود و نه
گل سرخی برای محبوبم
به سلامتیه همه پدرها
بچه زرنگ (داستان طنز و جالب)
داستان آموزنده (دعای کوروش)
کوروش کبیر
غول چراغ جادو
خنده تلخ سرنوشت
نامه ای به کوروش کبیر
داستان کوتاه (درس زندگی)
تکه ای از بهشت ...
ستایش . . .
" د ی د ا ر"
نگاه خدا...
یلدات مبارک ....
فرصتی برای ما...
ظهور کن ...
روز میلاد من ...
میهمان ...
آیینه ی نگاهت
دوست داری ببینی بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟! ( 7%) (مطلب ارسالی ازramkall)
داستان زیبای پیرمرد عاشق! (مطلب ارسالی ازramkall)
آخرين قرار...(داستان غمگين)
بيا...
چرا عاشق‌ها ديوونه مي‌شن؟؟؟
يه داستان ارسالي ديگه
داستان خيلي قشنگ - 10سال در کما
داماد بیل گیتس!!!
لیلی و مجنون
تلاش پسرک برای بودن کنار باباش....
صادقانه ترين و بي ريا ترين راه براي بيان عشق...(داستاني كوتاه اما لبريز از عشق)
♥تو رفتي ، من موندمو...♥
عشق از ديدگاه هاي مختلف (طنز)...
وقتي تو نيستي...
چند شعر عاشقانه
عشق رو از هم دريغ نكنيد!!!
افزايش بازديد وبلاگ
بزرگترين اشتباه زندگيم... (ادامه)
بزرگترين اشتباه زندگيم...
به اين ميگن عشق...!!!
love sms
آخ جووووووووووووووووووووووون!
روز والنتین ( در ايران والنتين ممنوعه!!!)
تنها راه رسیدن ....
كارت پستال هاي عاشقانه!
خوش آمد...
زندگی با عشق زیباست...


 
جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 22:40 :: نويسنده : امیر
دو پسربچه ۱۳ و ۱۴ ساله کنار رودخانه ایستاده بودند که یکی از آن مردان شرور که بزرگ و کوچک حالی شان نمیشود ، برای سرکیسه کردنشان ، ابتدا به پسربچه ۱۳ ساله که خیلی هفت خط بود گفت: «من شیطان هستم اگر به من یک سکه ندهی همین الان تو را تبدیل به یک خوک میکنم.» پسربچه ی ۱۳ ساله زبر و زرنگ خندید و او را مسخره کرد و برایش صدایی درآورد! مرد شرور از رو نرفت و به سراغ پسربچه ۱۴ ساله رفت و گفت: «تو چی پسرم! آیا دوست داری توسط شیطان تبدیل به یک گاومیش شوی یا اینکه الان به ابلیس یک سکه میدهی؟» پسربچه ۱۴ ساله که برعکس دوست جوانترش خیلی ساده دل بود با ترس و لرز از جیبش یک سکه ۵۰ سنتی درآورد و آنرا به شیطان داد! مرد شرور اما پس از گرفتن سکه ۵۰ سنتی از پسرک ساده دل ، به سرلغ پسرک ۱۳ ساله رفت و خشمش را با یک لگد و مشت که به او کوبید ، سر پسرک خالی کرد وبعد رفت.
چند دقیقه بعد پسرک زبر و زرنگ به سراغ پسرک ساده دل آمد و وقتی دید او اشک میریزد علت را پرسید که پسرک گفت: «با آن ۵۰ سنت باید برای مادر مریضم دارو میخریدم.»
پسرک ۱۳ ساله خندید و گفت: «غصه نخور ، من ۳ تا سکه ۵۰ سنتی دارم که دو تا را میدهم به تو.»
پسرک ساده دل گفت: «تو که پول نداشتی!»
پسرک زرنگ خندید و گفت: «گاهی میتوان جیب شیطان را هم زد!»



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: